⚫️⚫️

نمیخوام دوباره با منفی شروع کنم و حال همه رو بگیرم
اما
یه چیزایی رو نمیشه نگفت
این پست یکمی رنگش سیاهِ
شاید سیاهی اش مثلِ خرمای کنار حجله ی یک جوونه
یا مثل ربان مشکی کنار یه قاب عکس

یکم باورش سخته
من مرحوم رو نمیشناختم
ولی از طریق یکی از اشنایان فقط عکسشونو دیدم
اما
هر کاری میکنم، از ذهنم بیرون نمیره
یه جوون با کلی امید و ارزو الان زیر خروار ها خاکه

وقتی عکسشونو دیدم، فقط یک لحظه تصور کردم اون شخصی که داره به من لبخند میزنه از پشت صفحه ی گوشی
الان با چشم های بسته،خیلی آروم درحال سفر به یک دنیای دیگه هست

میدونین! من یه اخلاق خیلی بدی دارم،اونم اینه که از تخیلاتم زیاد استفاده میکنم
مثلا فکر میکنم
الان مرحوم وقتی که دوستانش میان سر خاک، دوستایی که تا چند روز پیش میدیدشون،چه حسی داره؟
جسمش این لحظه رو چطوری میگذرونه؟
لحظه ای که نمیتونه پاشه و بگه: سلام داداشا، چطورین؟!
یا مثلا روحش!!
خوشحال میشه یعنی؟؟
چقدر بده که تلاش میکنه تا بگه: بچه ها گریه نکنید،من اینجام
اما اونها متوجه نمیشن

نه نه من اصلا نمیتونم از ذهنم بیرونش کنم
یکم خارج از درکِ برام
اره من میگفتم از مرگ نمیترسم
درسته من برای خودم نمیترسم اما از اینکه ببینم کسی دچارش شده میترسم
از این میترسم که با خودم فکر میکنم
ممکنه شخصی که تو خیابون از کنارم رد شد، فردا مشکلی براش پیش بیاد
میترسم از اینکه چشم ها بسته بشن
و خیلی ترس های دیگه

زندگی زیباست و باید لذت برد
اما نمیشه از حقایق دور موند
حقیقتِ تصور دردی که پسر تا دیروز با پای خودش سر خاک پدرش میرفت و فاتحه میفرستاد
الان خودش همونجا دفن شده و اعضای خانوادش و... برای خودش و پدرش فاتحه میفرستند

عمیقا دردناکه
هیچوقت نمیتونم تصویر خنده روی شخص فوت شده رو از ذهنم پاک کنم



پ.ن: میدونم که ناراحت کننده بود!
پ.ن.دوم:واقعا رنگ پست سیاه شد!

۰ حرفاتون:)

نامه ای به دوست

سلام بر دوست عزیزم
از زمانی که پایت را روی این سیاره گذاشتی ١٨ سال گذشت
١٨ سال است که زمینی شدی!
١٨سال است که صبح ها چشمانت را به روی خورشید باز میکنی
١٨ سال است که شکوفه های کوچک و قشنگ روی درختان را میبینی
١٨ سال است که صدای خنده هایت در گوش آسمان میپیچد
١٨ سال است خون قرمز در رگ هایت جاریست
١٨سال است که همدم و مونس مادر و پدرت هستی

دوست عزیزم
شاید به تمامیت ١٨ سال نشناسمت
شاید از شنیدن اولین نوای خنده ات بی بهره بودم
اما
حال اینجا هستم
تا به تو بگویم
زادروزت مبارک
دوستیمان به یک دهه نرسیده اما انگار دو خواهر هستیم
یا بهتر است بگویم
یک روح در دو جسم

ای دوست مهربانم ، بهترین ها در سرنوشتت باشد
پروردگار یار و یاورت باشد
سلامتی با تو و خانواده ات باشد
ثروت بنده ات باشد و دانایی چراغ راهت

تولدت مبارک:)

دوستدار تو (اِم)

۰ حرفاتون:)
گاهي من:)
Enter تقدیم میکند:)))
+06:06
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان